رومن رولان میگوید: «خوشبختانه در میان آبهای خروشان این زندگی، چند جزیرۀ کوچک هست که بتوان به آنها پناه برد: کتابهای زیبا، شاعران، موسیقی… .» ولی جزیرههایی که امروزه مردم برای فرار از آبهای خروشان زندگی به آنها پناه میبرند شامل اینها هستند: شبکههای اجتماعی، تلویزیون، بازیهای کامپیوتری…
جزیرۀ شناور
رومن رولان میگوید: «خوشبختانه در میان آبهای خروشان این زندگی، چند جزیرۀ کوچک هست که بتوان به آنها پناه برد: کتابهای زیبا، شاعران، موسیقی…»
ولی جزیرههایی که امروزه مردم برای فرار از آبهای خروشان زندگی به آنها پناه میبرند شامل اینها هستند: شبکههای اجتماعی، تلویزیون، بازیهای کامپیوتری…
البته این جزیرههای امروزی چیزی شبیه جزیرۀ شناور در کارتن سندباد هستند. جزیرۀ شناور سندباد روی یک نهنگ بود.
وقتی کشتی سندباد و دوستانش به این جزیره رسید آنها لنگر را انداختند توی دریا و در آنجا مشغول خوردن ناهار شدند که ناگهان نهنگ بیدار شد و شروع به حرکت کرد.
مردم امروزی هم به جزیرههایی پناه بردهاند که روی بدن یک نهنگ است. یک لحظه به خودت میآیی و میبینی که نهنگ از خواب بیدار شده و آرامش تو را به هم زده، که میشود نامش را همان اعتیاد گذاشت.
تو یک عالمه کار روی سرت ریخته ولی این نهنگ مدام تو را به این سو و آن سو میبرد و نمیگذارد وارد کشتی کارهایت شوی.
فرض کنیم برخلاف نهنگ کارتن سندباد که خیلی وحشیانه رفتار میکرد و سندباد را به زیر آب میبرد، نهنگ داستان ما یعنی همین جزیرههای شناور فقط به این سو و آن سو حرکت میکند و چنان تو را از کشتیات دور میکند که فقط باید منتظر باشی که این نهنگ تصادفی از کنار کشتی عبور کند که تو خود را در آن بیندازی.
این عبورهای تصادفی برای تو میتوانند چیزی مثل این باشد: تو مجبوری بروی سر کلاس، پس ناگزیری که از شبکههای اجتماعی خارج شوی، تلویزیون را خاموش کنی یا بازیهای کامپیوتری را متوقف کنی.
اعتیاد به ماندن در جزیره
آیا در روزگار رومن رولان مثل این دوران، اعتیاد به آن جزیرههای کوچک هم وجود داشته؟
جملهای را سالها پیش در یک کتاب فلسفی خواندم که الآن نام گویندهاش را به خاطر ندارم به این مضمون: اگر کسی زیاد کتاب بخواند تنبل میشود.
روزگاری که مثل حالا شبکههای اجتماعی، ماهواره و مانند آن، رایج نبودند آن قدر مطالعه میکردم که تبدیل به یک ماشین مطالعه شده بودم. واقعاً فرد به شدت تنبلی شده بودم.
فقط دوست داشتم در گوشهای بنشینم و کتاب بخوانم. اصلاً تمایلی به انجام کارهای فیزیکی نداشتم.
اصولاً فکر اینکه ممکن است برای مطالعه وقت کم بیاوری، آدم را وادار میکند که پیوسته به مطالعهاش ادامه بدهد.
مزایای نوشتن
حالا چه راهکاری برای این موضوع وجود دارد؟ بهترین راهکار نوشتن است. نوشتن یکی از همان جزیرههایی است که از قلم رومن رولان افتاده است.
کسی که اهل مطالعۀ کتابهای زیبا است، یعنی ورودی خوبی دارد و حالا این ورودیها را باید با تفکر و استدلال خودش و همچنین با آنچه از قبل آموخته پردازش کند و بعد آن را به شکل نوشتن تولید کند.
این نوشتن میتواند هرچیزی باشد. بسته به چیزی که مطالعه میکنی چیزی که نوشته میشود فرق خواهد کرد.
اگر فرد بیشتر کتابهای غیرداستانی بخواند لاجرم نوشتههای او به شکل غیرداستانی خواهند بود.
اگر بیشتر کتابهای داستانی بخواند پس میتواند نوشتههای داستانی بنویسد، یا میتواند ترکیبی از چند نوع نوشتن را در پیش بگیرد.
در بخشی از کتاب روزنوشتهای ست گادین با ترجمۀ مصطفی منبری میخوانیم:
«اگر به عنوان یک بازیگر قادر به نوشتن باشید، معنیاش آن است که میتوانید خودتان را بازی کنید.
اگر به عنوان یک بازاریاب قادر به نوشتن باشید، معنیاش آن است که میتوانید داستان خودتان را روایت کنید.
اگر به دنبال شغلی هستید، توانایی شما در نوشتن باعث میشود جزو معدود افراد خاصی باشید که به چشم بیایید.
نوشتن یعنی تفکر سازمانیافته.
نوشتن فرصتی است برای شما تا از پای ننشینید و تفاوت بیافرینید.
شما برای نویسندگی به هیچ مجوز یا امکاناتی نیاز ندارید. شما برای نوشتن به علوم پیشتاز تخصصی یا پول هم نیازی ندارید.
نویسندگی مهارتی است با بیشترین بازگشت سرمایه، چون “نوشتن” نشانۀ فکرکردن است.»
البته این کتاب هنوز منتشر نشده و ناشر آن «کلید» در کانال تلگرامیاش آن را به اشتراک گذاشته است.
دو بال یک پرنده
خواندن و نوشتن دو بال یک پرنده هستند. پس اگر بخواهیم توان پرواز یا همان حرکت را از دست ندهیم و دچار رخوت و تنبلی نشویم، باید این دو مقوله را به موازت هم پیش برد.
نوشتن اصولاً به این معنی نیست که حتماً یک نویسندۀ حرفهای بشویم.
حتی اگر نوشتن هم بدون مطالعه صورت بگیرد چه بسا باعث شود که فرد مجبور شود چرخ را از اول اختراع کند.
پس خواندن کتابهایی که تا کنون نوشته شدهاند به ما کمک میکنند که با انواع سبکهای نوشتاری آشنا شویم و سبک نوشتن خود را در میان آنها بیابیم.
افزایش دایرۀ واژگان
خواندن کتاب مزیت دیگری هم که دارد این است که به ما کمک میکند که دایرۀ واژگان خود را افزایش دهیم.
ولی اگر آن واژگان را در گفتار یا نوشتارمان به کار نبریم، خیلی زود به دست فراموشی سپرده میشوند.
برای کسی که اهل مطالعه است ممکن است کمتر فرصت حرف زدن پیش بیاید تا آن واژگان را به کمک حرف زدن به دایرۀ واژگانش بیفزاید.
پس بهتر است که آنها را با نوشتن در ذهنمان تثبیت کنیم.
دیشب توییتی زدم که در آن به برادرزادهام که حدود سه سالش است، مفهوم واژۀ «قول» را با ذکر یک مثال توضیح دادم و امشب چندین بار از این واژه، نزد من استفاده کرد.
مثلاً گفت: «تو قول دادی که آب نباتت را به من بدهی.»
کودکان وقتی واژهای را یاد میگیرند، آن را در گفتارشان به کار میگیرند، پس ما هم بهتر است مثل یک کودک واژههای جدید را در نوشتههایمان به کار ببریم.
برای این کار ابتدا لازم است که هر واژۀ جدید یا واژهای را که جدید نیست ولی از آن استفاده نمیکنیم روی کاغذی بیاوریم و بعداً در حین نوشتن، به آن کلمات نگاهی بیندازیم و تلاش کنیم تا جایی که میتوانیم آنها را وارد نوشتهمان کنیم.
البته راه دیگری نیز برای این کار وجود دارد و آن هم جملهسازی است.
این گونه که به سیاق دوران تحصیل، با هر واژۀ جدید یک یا چند جمله بسازیم. پس الزامی ندارد که حتماً یک متن به هم پیوسته داشته باشیم.
آزادنویسی باشگاه نویسندگی
وقتی از نوشتن حرف میزنیم منظور این نیست که حتماً دربارۀ یک موضوع خاصی بنویسیم.
میتوانیم آزادنویسی هم بکنیم، یعنی اینکه شروع کنیم به نوشتن هرچیزی که در ذهنمان جریان دارد.
اگر من در آن دورانی که خیلی زیاد مطالعه میکردم با این تکنیک آزادنویسی آشنایی داشتم، این دور باطل را که هرچه میخوانم بعد از مدتی فراموشش کنم را از سر نمیگذراندم، چون نوشتن باعث میشود که آموختههایمان در ذهنمان تثبیت شوند.
در ضمن نوشتن در روزهایی که ما مشغول خواندن کتابی هستیم، کتابشکافی نام دارد.
یعنی این نوع نوشتن متأثر از کتابی خواهد بود که در حال خواندنش هستیم و یک جور تمرین نویسندگی محسوب میشود.
این آزادنویسی برای هر نویسندهای لازم است، چون آن به مثابۀ تمرینات ورزشی برای ورزشکارانی است که قرار است در مسابقات ورزشی حاضر شوند.
پس اگر ما هم میخواهیم مطالعاتمان را در ذهنمان تثبیت کنیم یا میخواهیم یک نویسندۀ ماهر بشویم، آزادنویسی برایمان الزامی است.
نوشتن یا تولید محتوا بدون مطالعه
در مقابل افرادی را هم داریم که به کار نوشتن مشغول هستند بدون اینکه چیزی بخوانند.
روزی یکی از همکلاسیهایم در کلاس محتواگران حرفهای گفت که از کسی شنیده که گفته به خودش افتخار میکند که قادر است بدون مطالعه، محتوا تولید کند.
البته از این حرف میشود این تعبیر را داشت که این فرد محال است که هیچ ورودیای نداشته باشد.
او ممکن است اهل تماشای فیلم و سریال باشد که آنها هم از روی یک محتوای متنی ساخته شدهاند.
یا اهل خواندن مطالب کانالهای تلگرامی و تماشاکردن کلیپهای اینستاگرامی، که تمام آنها هم از دل متنهای کتابها برخاستهاند.
پس میشود گفت که آن تولیدکنندۀ محتوا، از اطلاعات دست دوم استفاده میکند.
برای بهرهمندی از دانش و اطلاعات دست اول فقط باید به کتابها رجوع کرد.
البته فقط در دنیای تولید محتوا نیست که چنین افرادی هستند، بلکه من نویسندگانی را دیدهام که کتاب چاپشده هم دارند که شاید سالی یکی دو کتاب هم به زور خوانند.
وقتی کتابهای این دست از نویسندگان را میخوانی متوجه میشوی که پر از اشتباهات فاحش است.
چنین نویسندگانی در هنگام نوشتن مثل افراد بیسواد عمل میکنند که برای یادگیری واژگان صرفاً به شنیدن اکتفا میکنند و بعد هرطوری که آن واژه به گوششان خورده است آن را ادا میکنند که ممکن است در بسیاری از موارد دچار کجشنوی هم شده باشند.
بهطور مثال من یک بار در کتابی از چنین نویسندهای خواندم که نوشته بود: «در این حین و بین» و من کاملاً مطمئن بودم که این ترکیب غلط است، ولی در آن لحظه یادم نمیآمد که معادل درست آن چیست.
بعداً شبی در حال خواندن کتاب کوری نوشتۀ ژوزه ساراماگو بودم که دیدم در آن از عبارت «در این حیصوبیص» استفاده شده بود.
همان جا بود که یاد آن عبارت در کتاب آن نویسنده افتادم و به او پیام دادم و معادل درست را برایش فرستادم.
البته آن نویسنده هم خیلی درگیر تلگرام بود و برای من مدام مطالب کانالهایی را که عضوشان بود فوروارد میکرد.
چندباری به او توصیه کردم که بهجای اینکه وقتش را در تلگرام هدر دهد کتاب بخواند. ولی اعتیاد او به آن کانالها بهحدی شده بود که نمیتوانست از آنها دل بکند.
البته این فقط یک نمونه از اشتباهاتی بود که در نوشتۀ آن شخص به چشم میخورد. نوشتۀ پر از چنین اشتباهات نوشتاری بود.
نداشتن توانایی در رساندن منظور
این اشتباهات به واژگان و عبارات محدود نمیشد. این شخص حتی در رساندن منظورش به مخاطب هم مشکل داشت، که آن هم کاملاً مشخص بود که ناشی از نداشتن تمرین نویسندگی یا همان آزادنویسی بود.
وقتی ما هرروز بخشی از زمان خود را به نوشتن آزاد اختصاص میدهیم، زمانی که بخواهیم یک داستان بنویسیم به چنین معضلی دچار نمیشویم.
اگر کسی نه میخواند و نه آزادنویسی میکند بهتر است اصلاً به سراغ چاپ کتاب نرود، که میشود مصداق آن ضربالمثل «عرض خود میبری و زحمت ما میداری.»
جزیرۀ شاعران
از جزیرههای کوچکی که رومن رولان بیان کرده است، من فقط به کتاب اشاره کردم. کمی هم دربارۀ شاعران و موسیقی بگویم.
وقتی رومن رولان دربارۀ کتاب حرف میزند این کتاب میتواند شامل کتابهای شاعران هم باشد، ولی چرا او میگوید شاعران ولی نمیگوید کتابهای شعر؟
بهاحتمال زیاد منظور رومن رولان مصاحبت با شاعران است و چیزی که من از گفتهاش درک میکنم این است که ما چند دوست شاعر داشته باشیم یا به محفل شعرا برای شنیدن اشعارشان از زبان خودشان برویم.
جزیرۀ موسیقی
دربارۀ موسیقی هم از شما دعوت میکنم نخست این متن را که از سایت مینگهویی برداشتهام بخوانید:
“«موسیقی صالح و زیبا» اصطلاحی است که برای توصیف موسیقی در فرهنگ سنتی چین استفاده میشد. این اصطلاح بر اخلاقیات و هماهنگی بین انسان و طبیعت تأکید دارد. چنین موسیقیای انرژی مثبتی را دربر دارد که به سلامت و تندرستی فرد کمک میکند.
واژه چینی باستان برای «موسیقی» بسیار شبیه واژه چینی باستان برای «طب» است و اعتقاد بر این است که هر دوی موسیقی و طب قدرتهای شفابخشی دارند و میتوانند بین ذهن و بدن تعادل برقرار کنند.
پنج تُن صدا در موسیقی چین باستان وجود دارد: گونگ، شانگ، جوئه، ژی و یو. هرکدام به یکی از ۵ عنصر طبیعت- فلز، چوب، آب، آتش و خاک مرتبط است.
تُن «گونگ» مرتبط است به زمین، بنابراین روی طحال و معده تأثیر میگذارد. گوش دادن به موسیقی با تُنهای «گونگ» میتواند تأثیر مثبتی بر سلامتی طحال و معده داشته باشد.
تُن صدای «جوئه» به چوب مربوط است و روی کبد تأثیر میگذارد. بنابراین گوش دادن به موسیقی با تُن «جوئه» به سلامتی کبد کمک میکند.
گوش دادن به موسیقی صالح و زیبا میتواند بین اندامها هماهنگی برقرار کند و بنابراین قدرت شفابخشی دارد.
اما موسیقی مدرن گرایش به انحطاط و پر سر و صدا بودن دارد و باعث برهم زدن تعادل میان اندامها میشود. گوش دادن به بسیاری از چنین موسیقیهایی ممکن است به شنوایی آسیب برساند و اعتقاد براین است که بر سلامتی فرد تأثیری منفی دارد.
بیشتر مردم از معنای درونی و قدرت شفابخشی موسیقی صالح و زیبا آگاهی ندارند و این نوع موسیقی امروزه اغلب به موسیقی پسزمینه تنزل یافته است.
مایه خوشبختی است که هنرهای نمایشی شن یون موسیقی هماهنگ و زیبایی را به صحنه نمایش برگردانده است. موسیقی اجرا شده در شن یون الهامبخش است. معانی عمیقش ریشه در تمدن باستان دارد. اعتقاد بر این است که این موسیقی از آسمانها آورده شده و معنای زندگی، حقیقت جهان و امید برای بشریت را بهتصویر میکشد.
ارکستر شن یون ترکیبی از عظمت ارکستر سمفونی غربی همراه سازها و موسیقی شرقی است که از تمدن ۵۰۰۰ساله چین الهام گرفته است.
گزارشات بسیاری وجود دارد مبنی بر اینکه بیماریهای افراد حاضر در سالنهای اجرای شن یون، بعد از تماشای آن ناپدید شدهاند.
شن یون علاوه بر این موسیقی، بهترین رقص کلاسیک چینی را بهتصویر میکشد و تجربه بسیار لذتبخش و باارزشی را ارائه میدهد.»”
امیدوارم بعد از خواندن این متن از سایت مینگهویی، ترغیب شده باشید که از امروز به بعد اگر خواستید برای فرار از آّبهای خروشان زندگی به موسیقی پناه ببرید این موسیقی، حتماً موسیقی کلاسیک باشد.